ایهام و ایهام تناسب؛ دو آرایهی مشابه اما متفاوت!
توضیحات کامل و جامع را درباره ایهام و تفاوت آن با ایهام تناسب را از لینک های زیر دانلود نمایید:
ایهام، آوردن واژهای است با حداقل دو معنی (یکی نزدیک به ذهن و دیگری دور از ذهن)
درک کامل آرایهی ایهام و تشخیص مصادیق آن در ابیات و اشعار، نیازمند آگاهی از معانی مختلف واژهها است.
مثال: کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود / عاشق مسکین چرا چندین تحمّل بایدش؟
در این بیت، «رود» دو معنا دارد: ۱) نهر و رودخانه (آب جاری) / ۲) نوعی ساز موسیقیایی
در وهلهی اول، ذهن در انتخاب معنای اصلی مورد نظر شاعر تردید میکند، اما با قدری جستوجو و تأمل بیشتر و با قراین موجود در جمله (عاشق، باده) درمییابیم که مقصود اصلی شاعر، «ساز» است نه نهر!
البته فراموش نکنیم که در ایهام، هر دو معنی پذیرفتنی است و جمله با جایگزینی هر دو معنا، کامل و درست است و مفهوم خاصی را میرساند؛
در حقیقت تفاوت ایهام با ایهام تناسب در همین نکتهی ظریف (قابل پذیرش بودن هر دو معنای دور و نزدیک در ایهام و قابل پذیرش بودن تنها یک معنا در ایهام تناسب) است.
ایهام تناسب:
این آرایه، همانطور که از نام آن پیداست، جمع دو صنعت «ایهام» و «تناسب» (مراعات نظیر) است. در ایهام تناسب، مانند ایهام، یک واژه دارای بیش از یک معناست با این تفاوت که یکی از این معانی، در شعر حضور دارد (معنای حاضر) و شعر با آن معنی کامل میشود و مفهوم خود را میرساند و معنی دیگر که در شعر حضور ندارد (معنای غایب) تنها با واژه یا واژگان دیگری در همان شعر، دارای تناسب است.
بنابراین، در ایهام تناسب (برخلاف ایهام)، تنها یکی از معانی واژه است که در شعر جایگزین میشود و معنای دیگر قابل پذیرش نیست؛ یعنی اگر آن را در جمله جایگزین کنیم، شعر معنای درست خود را از دست میدهد!
مثال: چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب / مهرم به جان رسید و به عیّوق بر شدم
در این بیت، «مهر» دو معنا دارد: ۱) خورشید ۲) عشق و محبت
اگر معنای «خورشید» را در جمله جایگزین کنیم، بیت معنای درستی نخواهد داشت: خورشید من به جان رسید!!!
و اما معنای درست و مورد نظر شاعر، «عشق و محبت» است.
حالا شما تعیین کنید، واژگان مشخص شده در ابیات زیر، «ایهام» دارند یا «ایهام تناسب»؟؟؟
(اگر در پاسخگویی، دچار اشکال شدید و پاسخ درست را نیافتید، اصلاً و ابداً نگران نباشید! من اینجام! بپرسید و پاسخ بگیرید!شاید هم پاسخ منم غلط باشه ها!!!)
چنان سایه گسترد بر عالمی / که زالی نیندیشد از رستمی
خانه زندان است و تنهایی ضلال / هرکه چون سعدی گلستانیش نیست
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست / حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
یکی را حکایت کنند از ملوک / که بیماری رشته کردش چو دوک
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد / شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
ای دمت عیسی دم از دوری مزن / من غلام آنکه دوراندیش نیست
ز زهد خشک ملولم کجاست بادهی ناب / که بوی باده مدامم دماغ تر دارد
تو هم ای بادیهپیمای محبت چون من / سر راحت ننهادی به سر بالینی
همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش / تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم
جان ریخته شد با تو آمیخته شد با تو / چون بوی تو دارد جان، جان را هله بنوازم
گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری / من نقد روان در رهش از دیده فشانم
هنر بیار و زبان آوری مکن سعدی / چه حاجت است که گوید شکر که شیرینم
از اسب پیاده شو، بر نطع زمین نه رخ / زیر پی پیلش بین، شهمات شده نعمان
در شب هجران مرا پروانهی وصلی فرست / ورنه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو / به هواداری آن عارض و قامت برخاست
در کنج دماغم مطلب جای نصیحت / کاین گوشه پر از زمزمهی چنگ و رباب است
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است / ببین که در طلبت حال مردمان چون است
در سخن پنهان شدم مانند بو در برگ گل / هر که دارد میل دیدن در سخن بیند مرا
دل چه خورده است عجب دوش که من مخمورم / یا نمکدان که دیده است که من در شورم
عاشق مفلس اگر قلب دلش کردی نثار / مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست
و نمونههایی از ایهام در شعر نو:
عصر جدولهای خالی / پارکهای این هوالی / پرسههای بیخیالی / نیمکتهای خماری
خاک خواهد بست روزی / باد خواهد برد باری
به بوی تو، تنها به بوی تو بود / که هر جا گلی دیدهام چیدهام
ما و دل و طنین تپیدن به بحر خون / این شعرها به بحر تتن تن نمیخورند
چو اشکی سرزده یک لحظه از چشم تو افتادم / چرا در خانهی خود عین مهمانم؟ نمیدانم
هرچه دیدیم از این چشم همه نقش بر آب است / نیست نقشی که در آیینهی ادراک بماند
دلتنگ ماندهایم بگو راه باغ کو / خاموش ماندهایم خدا را چراغ کو
پر میکشیم و بال در پردهی خیال / اعجاز ذوق ما در پر کشیدن است
باز موسیقی تار شب و قانون سکوت / بادها باز هم آواز سکوت سر دادند.